دوست دارم همه کارآفرین شوند

به گزارش مجله سرگرمی، روستای مزرعه خلف مشگین شهر را حتما خیلی ها نمی شناسند و کنجکاو نمی شوند که روی نقشه ایران پیدایش کنند.

دوست دارم همه کارآفرین شوند

این روستا ولی یک کارآفرین دارد که ثمره تلاش هایش به قدری چشمگیر است که ارزش دارد زادگاهش شناخته شود.

این کارآفرین مهناز عزیزی است، یک مادر40 ساله اردبیلی که از هفت سالگی کنار مادرش قالی بافته و از 16 سالگی در قامت یک مربی کنار زنانی نشسته که قرار بوده قالیباف شوند.

مربیگری برای یک نوجوان 16 ساله بی شک زود است ولی مهناز شک را کنار گذاشته و دست به کار شده تا نه تنها قالیبافی را به زنان و دختران یاد بدهد، بلکه به آنها خلاصی از بیکاری و کسب درآمد را بیاموزد، حتی به آنها یاد بدهد که بلندپرواز باشند و پس از تسلط به کار، خودشان صاحب کسب و کار شوند.

این بلندنظری از این بانوی اردبیلی یک کارآفرین برجسته ساخته، زنی که نه فقط بازار فرش ایران او را می شناسد که مشتری های خارجی هم سراغش را می گیرند و به او سفارش می دهند. او حالا صاحب یک کسب و کار بدون تعطیلی است که آدم های رنج کشیده روزگار با گره هایی که بر تار و پود فرش می زنند، از آن بهره مند می شوند.

شما سال هاست مشغول کارآفرینی هستید. دقیقا از چه زمانی آغاز کردید؟

من از هفت سالگی قالیباف بودم ولی از 16 سالگی آغاز به کارآفرینی کردم.

کارآفرینی یک دختر16 ساله چه شکلی بود؟

من کارم را با آموزش قالیبافی آغاز کردم. الان هم بعد از حدود 25 سال همچنان مشغول آموزش هستم.

شما متولد یکی از روستاهای اردبیل هستید. آیا در روستای شما، بافنده های بزرگتری نبودند که شما دست به کار شدید؟

بافنده های دیگری هم بودند ولی همه اعضای خانواده ما قالیباف بودند و نوعی اعتماد نسبت به ما وجود داشت. ضمن این که من فقط به افراد آموزش نمی دادم بلکه آنها را تشویق می کردم که در بافندگی صاحب مهارت شوند و برای خودشان کار کنند نه این که همیشه کارگر باقی بمانند. البته فقط تشویق نمی کردم بلکه هر کمکی که از دستم برمی آمد انجام می دادم تا افراد صاحب کسب و کار شوند و درآمد داشته باشند. آن وقت ها در روستایمان زیاد می دیدم که افراد بیکار در کوچه نشسته اند و از بیکاری و فقر گله دارند. برای همین به آنها می گفتم آموزش و سفارش از من، بافندگی هم از شما. الان خیلی از کسانی که قبلا قالیبافی را از من یاد گرفته بودند خودشان کارگاه دارند و استادکارند. من دوست دارم همه کارآفرین شوند.

منطقی نیست که همه کارفرما شوند چون بالاخره باید کارگری هم باشد که برای کارفرما کار کند.

بله، درست است. اما حرف من این است که افراد هم می توانند بافنده باشند و هم صاحب کار. اگر در گذشته کشورمان هفت میلیون بافنده داشت الان این رقم به حدود یک میلیون نفر رسیده و قالیبافی رو به زوال است. پس باید کاری کنیم که این حرفه دوباره رونق بگیرد.

البته یکی از دلایل این موضوع، از رونق افتادن بازار فرش دستباف است. مگر در چند درصد خانه ها فرش دستباف وجود دارد؟ بازار صادراتی هم که از بازار داخلی خراب تر.

بله، قطعا همین طور است. فرش دستباف مدت هاست جزو نیازهای مردم نیست، صادرات هم که وجود ندارد. ولی با این حال اکنون بهترین زمان برای قالیبافی است؛ به جای این که مردم در خانه ها بیکار بنشینند و دست روی دست بگذارند، می توانند بافندگی کنند و درآمد داشته باشند. در دوره کرونا که همه کسب و کارها ضربه خورد فرشبافی خدا را شکر هنوز بازار دارد و کار ما نخوابیده.

در بازار خراب فرش دستباف شما چطور هنوز سرپایید و سفارش دارید و رمز پیروزیت تان در چیست؟

من همیشه از قبل سفارش می گیرم، به جای این که فرش را تولید کنم و منتظر مشتری بمانم. چون بیش از 20 سال است که در بازار فرش حضور فعال دارم هم با افراد زیادی ارتباط دارم. با این که اوضاع اقتصادی کشور خوب نیست اما به هرحال هنوز قشر مرفه وجود دار د و ما برای آنها تولید می کنیم، پس در نتیجه همیشه سفارش داریم. یکسری سفارش هم از کشورهای خارجی مخصوصا آلمان و کویت داریم که به رونق کار ما کمک می کند.

پس زندگی هنوز هم می تواند با قالیبافی بشود.

بله، همان طور که زندگی من، خواهرم، برادرم و کل طایفه ام با این کار می چرخد برای دیگران هم قطعا می چرخد. پس اگر ما توانسته ایم با این شغل امرار معاش کنیم دیگران هم می توانند البته به این شرط که به قالیبافی به چشم یک شغل جدی نگاه کنند، درست مثل وقتی که در یک شرکت استخدام می شوند و خودشان را موظف می دانند روزی هشت ساعت کار کنند. الان دستمزد بافت یک فرش 12 متری، 120 میلیون تومان است که خیلی بیشتر از درآمد سالانه یک حقوق بگیر معمولی است.

من در این سال ها دیده ام که قالیبافی چطور زندگی مردم را متحول کرده. من دخترانی را دیده ام که برای نیازهای اولیه چشم شان به دست پدر بود ولی حالا با قالیبافی همه چیز دارند و روی پای خودشان ایستاده اند.

شما از 16 سالگی مشغول تشویق مردم به کار و کارآفرینی هستید. در سن نوجوانی به چه فکر می کردید که وارد این راه شدید؟

کارهای روستا خیلی سخت است و ما مجبور بودیم روی زمین کار کنیم. من همیشه دوست داشتم یک کار خانگی داشته باشم تا مجبور نباشیم زیر آفتاب کار کنم. چون هم سن و سال های خودم هم روی زمین کار می کردند، دوست داشتم آنها هم از این وضع نجات پیدا کنند و در خانه مشغول باشند. محیط روستا هم طوری بود که کار زن در بیرون خانه را نمی پذیرفتند مثلا بعضی خانم ها می گفتند شوهرمان اجازه نمی دهد پایمان را از خانه بیرون بگذاریم یا پدرها در مورد دخترها به همین شکل. برای همین من آغاز به آموزش به این افراد کردم تا هم درخانه بوده، هم بیکار نباشند و هم درآمد داشته باشند چون واقعا نیاز داشتند.

چرا علاوه بر نجات خودتان به نجات دیگران هم فکر کردید؟

نمی دانم، چرا ولی حسی از درون به من می گفت که باید به فکر دیگران هم باشم چون نسبت به آنها مسوولیت دارم.

این یکی از ویژگی های افراد کارآفرین است.

من هیچ وقت به قضیه از این زاویه نگاه نکردم ولی چون از کودکی می دیدم که مادرم بدون چشمداشت به همه مردم کمک می کند، وظیفه خودم می دانستم که من هم همین طور باشم. در واقع ما در خانه مان یاد گرفتیم که همه چیز پول نیست و برای رضای خدا هم می شود کار کرد. البته من هنوز از خودم راضی نیستم چون فکر می کنم باید بیشتر از اینها برای مردم کار کنم. یک آدم مگر قرار است چه قدر بخورد و بپوشد، اما هرچه قدر دست مردم را بگیرد کم است.

شما روی گروه های خاصی از مردم تمرکز کرده اید مثلا زنان سرپرست خانوار یا بدسرپرست، اخیرا هم که روی خانواده زندانیان. این علت خاصی دارد؟

گاهی در زندگی اتفاقاتی می افتد که باعث می شود انسان درد و رنج را خوب حس کند. وقتی دخترم بیمار شد و به خاطر معالجه اش همه سرمایه و پس اندازمان را از دست دادیم و صفر شدیم، خوب فهمیدم که چیزی نداشتن و تنگدست بودن چه قدر بد است و دائم به افرادی فکر می کردم که به مقدار من هم پول نداشتند تا خرج کنند. آن روزها دعا می کردم که خدایا اگر کمک کنی و دخترم سلامت شود هر کاری که از دستم برآید برای نیازمندان انجام می دهم.

من اصلا با افراد مرفه کار نمی کنم، حتی با این که بعضی هایشان حاضرند در قبال یادگیری قالیبافی به من به نام معلم خصوصی دستمزد خوبی بدهند ولی ترجیح می دهم وقتم را برای آموزش افراد نیازمند صرف کنم. فکر من خیلی درگیر زنان خودسرپرست و بد سرپرست است، مخصوصا درگیر بد سرپرست ها چون این زنان به ظاهر شوهر دارند ولی همه گرفتاری هایشان از جانب همین سرپرست است و چون شوهر دارند هیچ نهاد حمایتی به آنها کمک نمی کند. خانواده زندانیان هم همین طورند. چون شوهر یا پدر آنها زندانی است به محض این که درخواست کار یا کمک کنند، طرد می شوند چون مردم فکر می کنند اینها هم خلافکارند و مشکل دارند. پس این افراد نیاز به کمک و حمایت دارند و چه بهتر از این که به آنها هنری آموخته شود که با آن بتوانند امرار معاش کنند. حقیقت این است که من با افراد رنج دیده خوش می گذرانم.

در همه سال هایی که مشغول کار هستید چند نفر را آموزش داده اید؟

کارگاه های آموزشی من در شهرهای مختلف است و افراد زیادی تابه حال در آنها آموزش دیده اند. اما خودم به طور مستقیم تا به حال بیشتر از هزار نفر را آموزش داده ام.

چند نفر را توانسته اید صاحب کار کنید؟

حدود 700 نفر الان برای خودشان کار می کنند.

هیچ وقت فکر نکردید که آموزش این همه آدم باعث زیاد شدن دست در بازار و ایجاد رقیب برای شما می شود؟

هرگز. برای من همین که افراد بگویند کار را از عزیزی یاد گرفته ایم کافی است.

به نظر شما در کشور ما عمده سختی های کارآفرینی چه چیزهایی است؟

اولین سختی، سنگ اندازی های اطرافیان است، همان طور که به من می گفتند تو دیوانه ای یا مطمئن باش پیروز نمی شوی. پس برای کارآفرین شدن باید بجنگی و به امواج منفی بی توجه باشی. آفت دیگری که ممکن است به جان کارآفرینی بیفتد، رو آوردن به زندگی تجملاتی است. من هرگز دنبال تجملات نمی روم و به جای این که سرمایه ام را خرج خودرو و خانه آنچنانی کنم آن را برای ایجاد شغل های تازه یا پرداخت سریع دستمزدها هزینه می کنم. من حتی برای خودم طلا نمی خرم چون به جای آن می توانم چند دار قالی سوار کنم تا عده ای مشغول شوند.

چند توصیه می کنید که اگر کسی خواست وارد بازار کار شود به کمک آنها موانع را از جلوی پایش بردارد؟

اولین توصیه من این است که در کسب و کار طمع نداشته باشند. مثلا اگر برای تولید یک فرش پنج میلیون تومان مواداولیه گذاشته اند روی کسب پنج میلیون تومان سود اصرار نداشته باشند چون این باعث می شود محصول مدت ها در انبار بماند و ضرر کنند؛ درعوض به سود کم قانع باشند و تولید را افزایش دهند. ما باید موقعیت های فروش را شکار کنیم و درموقع درست انعطاف داشته باشیم. همچنین سعی کنند مواداولیه ارزان تهیه کنند و بخشی از سود خود را از این ناحیه به دست بیاورند.

روش بازاریابی شما چیست که جنس هیچ وقت روی دست شما نمی ماند؟

باید هر روز توی بازار بود و از ذائقه بازار و مشتری اطلاع داشت. طرح ها هم همیشه باید به روز باشد. تبلیغات را هم نباید فراموش کرد. من چه در عزا باشم و چه در عروسی، چه در اتوبوس یا در قطار و هواپیما همیشه در مورد کارم تبلیغ می کنم و سفارش می گیرم. من با کارم زندگی می کنم.

مریم خباز - جامعه / روزنامه خبرنگاران

iraniro.ir: تور داخلی ایران | گردشگری ایران، سفر به مشهد، اصفهان

italyro.ir: تور ایتالیا ارزان قیمت، تور ایتالیا نوروز 97، تور بهار

itgap.ir: آی تی گپ | مجله فناوری گردشگری، موفقیت،

منبع: جام جم آنلاین
انتشار: 22 فروردین 1401 بروزرسانی: 22 فروردین 1401 گردآورنده: kurdeblog.ir شناسه مطلب: 155032

به "دوست دارم همه کارآفرین شوند" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "دوست دارم همه کارآفرین شوند"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید